سلام
کسی که بخواد خودکشی کنه معمولا اعلام نمی کنه
یادم است در نوجوانی افکار خودکشی داشتم و در داستان هایم به وضوح جلوه گر بود این افکار.هرچه گشتم در آرشیوم پیدا نکردم داستان ها را اما یک دست نوشته مربوط به آن روزها هست که براتون می ذارم.معمولا هم سناریوی داستان هام پریدن از برج میلاد یا بام تهران بود و خودکشی به انضمام چای و لیمو ترش…انصافا چرت و پرت می نوشتم در عوالم 17-18سالگی :)))

حالت خوب نیست؛می خواهی زندگی ات را قی کنی.حال جوجه خروسی را داری که خیلی وقت است تمام شده ای،مدت ها زندگی می کنی ،خودت هم نمی دانی داری زندگی می کنی ،تو زندگی را می کنی یا زندگی تو را می کند -که به احتمال زیاد مورد سوم صحیح است-تاهشت ماهگی نمی دانی با خودت چند چندی و ملت فکر می کنند مرغ هستی،مدتها پیش دختر بچه ای زندگی می کنی که نام دخترانه رویت گذاشته است و ناگهان در هشت ماهگی یادت می آید باید قوقولی قوقو چون خروسی!باید بگویی ؛باید نشان دهی که:” بزرگ شده ام”، باید ابراز وجود کنی!وقت نماز صبح می خوانی و از دور و بر استقبال می شود:”زهرمار!”،”مرده شور برده!”،حروم بمیری !”….با تعجب نگاهی به دور و بر می کنی:”مگه تو این منطقه مسلمونا زندگی نمی کنن؟!مسلمونا که الان وقت نمازشونه؟!مگه همین آقاهه که میگه “حاراماچخسین” مگه دیروز به رسم مسلمونانذری نمی داد؟؟؟” اما تو فقط یک خروس هستی و حق نداری از قلمرو خروسیت خود تعدی کنی وگرنه سرت از جلوی گربه سر در می آورد گوشت تنت از لای برنجی که با زرشک و زعفران تزئین شده است؛تو فقط یک خروس هستی، نه بیشتر.باید بین خروس بودن یا زرشک پلو باخروس بودن یکی را اتخاب کنی،حق نداری موجودیت داشته باشی چون عاقبت یا باید … .
حس خروس قصه را داری ،اما تو جوجه خروس نیستی فقط با او شباهت های زیادی داری.تو آدم هستی ؛می گویند اشرف مخلوقاتی ولی این نظر شخصی خود توست و تو بی شرف مخلوقاتی.خدایی که هست و نیست بودن تو را فریاد میزند.ولی کاش نبودی و زمین را به شکر رژیمی نمی کشیدی،کاش نبودی و جای موجودات را تنگ نمی کردی.کاش لا اقل خروس بودی یا نبودی.
ه ذ ی ا ن…دیازپام100 هم پاسخگوی نیست؛شاید آتراکوریوم…در درون تو یک عدد ویرجینیا وولف و یک عدد صادق هدایت قدم می زند.آدرس اصغر مگس را می خواهی؟تاثیر آتراکوریوم تاریخ گذشته سریع تر است!