شادی در دوران میانسالی

محقق و روانشناس اریک اریکسون معتقد است که هویت ریشه در دوران نوجوانی دارد. این اعتقاد وی احتمالا درست بود، اما تنها بخشی از آن:

گرچه هویت ممکن است در دوان مدرسه و در دبیرستان شکل بگیرد، اما با گذشت زمان و در سنین 40 یا 50 سالگی است که به ثمر می نشیند. چرا؟ پس از گذشت بخش زیادی از زندگی – زندگی حرفه ای، روابط، ازدواج، فرزندان و پیروزی ها و شکست ها – در میانسالی است که این فرصت به وجود می آید که با آنچه واقعا هستیم رو به رو شویم. میانسالی واقعا دوران جالبی است.

خوب و بدهای نیمه راه

برای برخی میانسالی با جنجال، هیاهو و اختلال همراه است در حالیکه برخی دیگر این دوران را به درون نگری می پردازند. افراد به دلایل مختلف در سنین 40 تا 50 سالگی به پزشک مراجعه می کنند و مقابله با انتخاب های زندگی اغلب بخشی از آن است. بنابراین افسردگی و همچنین اضطراب، تعارض زناشویی و یا احساس پوچی باعث مراجعه افراد به پزشک می شود.

در نیمه راه این عمر گران مایه نوعی ضرورت احساس می شود. این ضرورت شامل جلب رضایت والدین نمی شود، بلکه به نوعی یک سفر مستقل تعریف می شود. برای مردان و زنان میانسالی نوعی دوران قدرت است.

چه چیزی برای فرزندانم می خواهم؟ چه چیزی برای خودم می خواهم؟ آیا زندگی معنوی برایم مهم است؟ اگر چنین است چه کاری باید انجام دهم؟ آیا می دانم چگونه دیگران را دوست بدارم؟ چگونه با افزایش سن و رویارویی با مشکلات طبیعی به تلاش خود ادامه دهم؟ بدن من قبلا راحت تر کارها را انجام می دهد، در حال حاضر کمی دچار مشکل شده است. آیا لازم است به نیاز های آن توجه کنم؟ آیا می توانم با ورزش کردن جوانی خود را مجددا به دست آورم؟ چگونه می توانم از این کشتی که هر روز به جلو می رود، مراقبت کنم؟ چگونه می توانم تمایلات جنسی خود را حفظ کنم؟

من در اوج قدرت حرفه ای خود هستم و هر روز افراد جوان به این صف اضافه می شوند. آیا می توانم موقعیت خود را حفظ کنم یا به خاطر افزایش سن دیگری جایگزین من خواهد شد؟ آیا باید تسلیم افسردگی شوم یا راه جدیدی پیدا کنم؟ من شاد هستم؟

تصمیم گیری در واقع نوعی برش در بخشی از زندگی محسوب می شود که احساس بصری برای فرد ایجاد می کند. وقتی ما در دوران جوانی تصمیمی می گیریم – در رابطه با کار، ازدواج و دوستان – در حقیقت برای رسیدن به آنچه می خواهیم فرصت های دیگر را از زندگی خود قطع می کنیم.

در میانسالی بخشی از زندگی است که برخی روانشناسان آن را زندگی انجام نشده یا نادیده گرفته شده می نامند. حال سوال این است که زندگی انجام نشده شما چیست؟

میانسالی و درمان

1. ابتدا باید به مشکل به وجود آمده پرداخت، این مشکل ممکن است افسردگی، مشکل ازدواج، اضطراب یا مسائل کاری یا رابطه با فرزندان باشد. دومین بخش درمان در مورد مقابله با مسائل دوران میانسالی است که منشا مشکلات اصلی محسوب می شوند. در نهایت هویت که نیاز به توجه دارد، باید درک و زندگی شود.
2. میانسالی در مورد مقابله با زندگی است. نه آن زندگی که می خواهید داشته باشید یا آرزوی داشتن آن را داشته اید، بلکه در مورد زندگی حقیقی که مالک آن هستید می باشد. اکنون زمان آن رسیده که از لحاظ درونی خود و ارزش های خود را بشناسید.
3. زمانی که هویت شما امن است و ارزش های درونی تان شفاف هستند، سپس می توانید به آنچه می خواید ادامه دهید. این ادامه می تواند یک شغل جدید یا آشنایی با یک فرد جدید باشد. می توانید روابطی را که دارید تقویت کنید یا می توانید درک بهتری از روح زندگی هر روزه خود داشته باشید که با شادی همراه خواهد بود.

در میانسالی افراد به این فکر می کنند که دوران جوانی تلف شده است. شاید درست باشد. با این حال میانسالی دارای پاداش های خود می باشد، زمانی که مشتاق شنیدن بخش دیگری از خواسته های خود هستید.

نگارنده: سمیه محمدی

• مریم عبداللهی 
• روانشناس و نوروتراپیست

گروه پزشکان آلومینا